جدول جو
جدول جو

معنی شل شکار - جستجوی لغت در جدول جو

شل شکار
شکار زخمی، زخمی کردن شکار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرشکار
تصویر شیرشکار
شکارکنندۀ شیر، مردی که شیر شکار می کند، کنایه از دلیر، شجاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب کار
تصویر شب کار
ویژگی که در شب کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
معجونی از گلبرگ های گل سرخ و شکر یا قند که در قدیم به عنوان مسهل به کار می رفت، گل قند، برای مثال صدهزاران جان تلخی کش نگر / همچو گل آغشته اندر گل شکر (مولوی - ۱۳۱)، گر گل شکر خوری به تکلّف زیان کند / ور نان خشک دیر خوری گل شکر بود (سعدی - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ شِ)
شکارکننده مردم. بدام اندازندۀ مردم:
باز جهان تیزپرّو خلق شکار است
باز جهان را بجز شکار چه کار است ؟
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ / شَکْ کَ شِ)
که شکر شکار کند. کنایه از کسی که از لب معشوق بوسه رباید:
تا در شکارگاه بتان عاشقی به لب
باشد شکرشکار چه پنهان چه آشکار.
سوزنی.
از بوسه گاه خوبان شکّرشکار باش
تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دِ فَ)
دل فگار. دل افگار. رجوع به دل فگار شود
لغت نامه دهخدا
(زَ گَ)
شکافندۀ دل:
درکن زآهنگ رزم خصم ز میدان
درگذران تیر دل شکاف ز سندان.
منوچهری.
- خنجر دل شکاف، تیز. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ اَ)
متهوّر و باجرأت. (ناظم الاطباء) ، شکارکننده شیر. آنکه شیر را صید کند، کنایه از دلیر. شجاع. (فرهنگ فارسی معین) :
در بزم درم باری ودینارفشانیست
در رزم مبارزشکر و شیرشکاریست.
فرخی (دیوان ص 22)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ شِ)
شکار کننده ملک. که شاهان رااز پای درآورد. که شاهان را مغلوب کند:
میربزرگ نامی، گرد گران سلیحی
شیر ملک شکاری، شاه جهان گشایی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ)
دل شکرنده. شکرندۀ دل. شکننده دل. شکافندۀ دل:
نیست آگاه که چاه زنخ و حلقۀ زلف
دلبر و دل شکن ودل شکر و دل گسل است.
فرخی.
ترا به میمنه و میسره روان گردد
دو خیل دل شکر جان شکار از آتش و آب.
مسعودسعد.
ای خواب من ربوده ز یاقوت پرشکر
وی تاب من فزوده ز هاروت دل شکر.
عبدالواسع جبلی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کسی که در شب کار کند. کارگر شب کار، در تداول عامه، لوطی، زن که تن به بدکاری داده باشد و بدکاری کند. زن که شباهنگام با بیگانه خسبد. که همبستر مردی بیگانه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل شکر
تصویر دل شکر
آنکه دل دیکران را میشکند دلشکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر شکار
تصویر شیر شکار
شکار کننده شیر آنکه شیر را صید کند، دلیر شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
شکاف زمین برای زراعت شیار، زمینی که در آن شکاف ایجاد کرده باشند برای زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
شب کار
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس آب
فرهنگ گویش مازندرانی
آهوی نر –شوکای نر
فرهنگ گویش مازندرانی